می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم :
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست …
سهراب سپهری
«من دریافتهام که دوست داشته شدن هیچ و اما دوست داشتن همه چیز است و بیش از آن بر این باورم که آنچه هستی ما را پر معنی و شادمانه میسازد، چیزی جز احساسات و عاطفه ما نیست... پس آن کس نیک بخت است که بتواند عشق بورزد»
هرمان هسه
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش!
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد!
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!
محبت را بی محاسبه پخش کن
دروازه های قلبت رابه روی همه بگشا
و باور داشته باش خدایی که در این نزدیکیست، بهترینها را برایت رقم زده است...
نادرابراهیمی